استاد رحیم دیندار(کامران)
غزل: بوی نگار
بوی گل وریحان و بهار آمده امشب
یا سوی دلم بوی نگا ر آمده امشب
سر را به نهم بر سر خاک ره کویش
چون یار سفر کرده سوار امشب
بر محفلم ای شمع دگر نور می فشان
چون ماه منیرم به کنار آمده امشب
هان ای دل سودازده از نرگس بیمار
ژاله مچکان لاله عذار آمده امشب
شکوه مکن ای دل دگر از تلخی ایام
آن گلبن بخت تو به بارآمده امشب
تاب از دل ما کی رود ای دوست نظرکن
چون بر دل شوریده قرار آمده امشب
دیدم که دلم فتاده است به گلزار
گفتم چه خبر گفت نگار آمده امشب
تارفت که کامران زند خیمه به گلزار
گفتند به گلزار هزار آمده امشب
نظرات شما عزیزان:
هر چه کمتر شود فروغ حیات /
رنج را جانگدازتر بینی
سوی مغرب چو رو کند خورشید /
سایه ها را درازتر بینی . . .
پاسخ:محمد عزیز ضمن تشکراز بازدیدنان
پیامتان پر محتوا و بسیار زیباست