غریب است دوست داشتن.
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...
و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر،
هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر.
تقصیر از ما نیست؛
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند!
نخستین نگاهی،که مارابه هم دوخت
نخستین سلامی ،که درجان ماشعله افروخت،
نخستین کلامی،که دلهای مارا
به بوی خوش آشنایی سپردو،
به مهمانی عشق برد؛
پرازمهربودی
پرازنوربودم
همه شوق بودی
همه شوربودم
چه خوش لحظه هایی که،دزدانهره،ازهم
نگاهی ربودیم ورازی نهفتیم
چه خوش لحظه هایی که "می خواهمت"را
به شرم وخموشی ـ نگفتیم وگفتیم
دوآوای تنهای سرگشته بودیم،
رها،درگذرگاه هستی،
به سوی هم ازدورهاپرگشودیم
چه خوش لحظه هایی که هم راشنیدیم
چه خوش لحظه هایی که درهم وزیدیم
چه خوش لحظه هایی که درپرده ی عشق،
چویک نغمه ی شاد،باهم شکفتیم!
چه شبها،چهشبهاکه همراه حافظ
درآن گهکشان های رنگین،
درآن بیکران های سرشارازنرگس ونسترن،
یاس ونسرین،
زبسیاری شوق وشادی نخفتیم.
توباآن صفای خدایی
توباآن دل وجان سرشارازروشنایی
ازاین خاکیان دوربودی.
من آن مرغ شیدا
درآن باغ بالنده درعطرورویا،
برآن شاخه های فرارفته تا عالم بی خیالی؛
چه مغروربودم...
چه مغروربودم...!
من وتوچه دنیای پهناوری آفریدیم.
من وتوبه سوی افق های ناآشناپرکشیدیم.
من وتو،ندانسته،دانسته،
رفتیم ورفتیم ورفتیم، چنان شاد،خوش،گرم،پویا،
که گفتی به سرمنزل آرزوهارسیدیم!
دریغا،دریغا،ندیدیم
که دستی دراین آسمان ها،
چه برلوح پیشانی مانوشته ست!
دریغا،درآن قصه هاوغزل هانخواندیم،
که آب وگل عشق،باغم سرشته ست!
توکربودی ای دوست،
من کوربودم...!
ازآن روزهاـ آه ـ عمری گذشته ست
من و تو دگرگونه گشتیم
دنیادگرگونه گشته ست!
درین روزگاران بی روشنایی،
دراین تیره شبهای غمکین،که دیگر
ندانی کجایم،
ندانم کجایی!
چو با یاد آن روزها می نشینم
چویادتوراپیش رومی نشانم
دل جاودانه عاشق را
به دنبال آن لحظه هامی کشانم
سرشکی به همراه این بیت ها،می فشانم:
نخستین نگاهی که مارابه هم دوخت،
نخستین سلامی که درجان ما شعله افروخت،
نخستین کلامی که دلهای مارا،
به بوی خوش اشنایی سپردوبه مهمانی عشق برد...
پرازمهربودی،پرازنوربودم.
بزرگترين عيب براي دنيا همين بس كه بيوفاست.(حضرت علي عليهالسلام)
تفكر در باب خوشبختي ، عشق ، آزادي ، عدالت ، خوبي و بدي، تفكر دربارهي
پرسشهايي كه بنياد هستي ما را دگرگون ميكند. (ادگارمون)
«عقلانيت باز» آن عقلانيتي است كه فراموش نميكند كه «يكي» در «چند» است
و «چند» در «يكي». (ادگارمون)
- آرامش،زن دلانگيزي است كه در نزديكي دانايي منزل دارد. (اپيكارموس)
هيچ چيزدر زير خورشيد زيباتر از بودن در زير خورشيد نيست. (باخمن)
تنها آرامش و سكوت سرچشمهي نيروي لايزال است. (داستايوفسكي)
- با عشق،زمان فراموش مي شود و با زمان هم عشق.
علت هر شكستي،عمل كردن بدون فكر است. (الكسمكنزي)
- من تنها يك چيز ميدانم و آن اينكه هيچ نميدانم. (سقراط)
دانستن كافي نيست،بايد به دانسته ي خود عمل كنيد. (ناپلئون هيل)
تپهاي وجود ندارد كه داراي سراشيبي نباشد! (ضربالمثل ولزي)
- خداوند،روي خطوط كج و معوج، راست و مستقيم مينويسد. (برزيلي)
- تو ارباب سخناني هستي كه نگفتهاي،ولي حرفهايي كه زدهاي ارباب
تو هستند. (ضربالمثل تازي)
تا زمانيكه امروز مبدل به فردا شود انسانها از سعادتي كه در اين دم نهفته
است غافل خواهند بود. (ضربالمثل چيني)
بهتر است ثروتمند زندگي كنيم تا اينكه ثروتمند بميريم. (جانسون)
اگر ميبيني كسي به روي تو لبند نميزند علت را در لبان فرو بسته ي
خود جستجو كن. (ديل كارنگي)
شيريني يكبار پيروزي به تلخي صد بار شكست ميارزد. (سقراط)
ضعيفالاراده كسي است كه با هر شكستي بينش او نيز عوض
شود. (ادگار آلنپو)
- به جاي اينكه به تاريكي لعنت بفرستي يك شمع روشن كن.
(ضربالمثل چيني)
براي اينكه بزرگ باشي نخست كوچك باش. (ضربالمثل هندي)
به كارهاي زشت عادت مكن زيرا ترك آن دشوار است. (ضربالمثل فارسي)
علت هر شكستي،عمل كردن بدون فكر است. (الكسمكنزي)
- تو ارباب سخناني هستي كه نگفتهاي،
ولي حرفهايي كه زدهاي ارباب تو هستند. (ضربالمثل تازي)
- تا زمانيكه امروز مبدل به فردا شود انسانها از سعادتي كه در اين دم نهفته است غافل خواهند بود. (ضربالمثل چيني)
- بهتر است ثروتمند زندگي كنيم تا اينكه ثروتمند بميريم. (جانسون)
- اگر ميبيني كسي به روي تو لبند نميزند علت را در لبان فرو بسته ي
خود جستجو كن. (ديل كارنگي)
ضعيفالاراده كسي است كه با هر شكستي بينش او
نيز عوض شود. (ادگار آلنپو)
به جاي اينكه به تاريكي لعنت بفرستي يك شمع روشن كن. (ضربالمثل چيني)
براي اينكه بزرگ باشي نخست كوچك باش. (ضربالمثل هندي)
نظرات شما عزیزان: